حیواناتی که در کشتی نوح جای نداشتند

حیواناتی که در کشتی نوح جای نداشتنددایناسورها جدود 14 میلیون سال بر عرصه زمین جولان می دادند و دشتها و رودخانه ها و جنگلهای زمین قلمرو آنها بود
بر طبق محاسبات حدود 65 میلیون سال قبل این خزندگان بناگاه از عرصه زمین محو شدند هنوز علت واقعی این امر روشن نیست
این مسئله یکی از بزرگترین معماهای بشری است آنچه موضوع را پیچیده می کند انست که تنها یکنوع دایناسور وجود نداشته بلکه صدها نوع از این جانور بر زمین می زیسته اند
بعضی از این هیولاهایی بودند با حرکات سنگین و برخی دیگر شکارچیانی با سرعت زیاد. دیرینه شناسان تیره دانشمندانی که نمونه های مشخص از جانوران را مطالعه می کنند عقیده دارند که آنها جانورانی کم هوش بوده اند.
اما مطالعات جدید نشان می دهد که آنها از خزندگان امروزی کم هوش تر نبوده اند.
باقیمانده دایناسورها در نقاط مختلف جهان یافت شده اند معهذا تا بحال دانشمندان نفهمیده اند که چرا این حیوانات بنا گاه به کل از عرصه زمین محو شده اند. انچه بجا مانده توده ای از فرضیه های مختلف است که بعضی از آنها احمقانه بنظر می رسد از جلمه آنها اینست:
الف: شکار آنها توسط سرنشینان بشقاب پرنده.
ب: نابودی آنها توسط انسانهای غارنشین( البته می دانیم دایناسورها میلیونها سال قبل از آنکه بشر پا بر روی زمین بگذارد نابود شده بودند.
ج: نبودن جا بر روی کشتی نوح
د: جدا شدن کره ماه از زمین در منطقه اقیانوس اطلس و نتایج فاجعه امیز آن( اگر این واقعه بر استی اتقاق افتاده باشد که ستاره شناسان درباره آن تردید دارند میلیونها سال قبل از ظهور هر گونه موجود زنده بر زمین واقع شده است)
ه: خودکشی دسته جمعی این حیوانات در یک زمان بنا به فر ضیه یکی از دانشمندان دایناسورها دچار افسردگی روحی شدند و از سر یکنواختی به هلاکت خود مبادرت کردند.
سایر فرضیه ها اندکی قابل تامل است البته در نظر اول:
1- بیماری و وجود انگلها: البته نامحتمل است که همه انواع در نقاط مختلف بیکباره دچار اپیدمی شده باشند.
2- پرتوهای کیهانی: انفجار یکنواختر کیهانی پرتوهایی به زمین ساطع کرد که باعث تغییراتی مرگبار شد اما اگر چنین باشد پستانداران اولیه و سایر موجودات زنده نیز می بایست از میان می رفتند.
3- قحطی : دایناسورهای گوشت خوار دایناسورهای علفخوار را از میان بردند و بعد خود نیز از گرسنگی هلاکت رسیدند.
4- فیزیولوژی نامساعد: دایناسورها از چنان جثه عظیم و نامناسبی برخوردار بودند که نمی توانستند غذای مورد نیاز خود را پیدا کنند در بعضی از سنگواره های پیدا شده این حیوان محل غده هیپوفیز که رشد حیوان را مهار می کند بسیار بزرگ است به دلیل جهشهای کروموزمی بزرگ شدن ناگهانی هیپوفیز متابولیزم بدن حیوان را مختل کرده و باعث نابودیشان شده است.
5- مغز کوچک: بعضی از دایناسورها نسبت به جثه شان مغزی کوچک داشتند برای مثال یکی از اولین نمونه هایی که از بین رفت یعنی استگاسروس 3- پا طول و 1 4/3 تن وزن داشت اما مغزش کمی بزرگتر از یک فندق بود
6- پستانداران تخم خوار: بسیار احتمال دارد که جانوران دیگر تخم دایناسور ها را خورده باشند اما نه تا به این حد که باعث نابودی آنها شود بسیاری از جانوران تخم کروکودیل را می خورند اما کروکودیلها هنوز وجود دارند.
7- کبرسن : این عقیده که کهولت نژادی باعث نابودی دایناسورها شده زمانی نادرستی خود را نشان می دهد که بخاطر بیاوریم که این جانوران بسیار فعال و تعداد آنها زیاد بوده است.
در دهه گذشته توضیحی در میان دانشمندان رایج شد که بعضی آن را پذیرفتند بر طبق این نظریه شهاب سنگ عظیمی با زمین برخورد کرد و جفره ای به قطر 60 تا 120 مایل ایجاد کرد. گرد و غبار حاصله از این سقوط به طبقات بالای اتمسفر رسیده باعث کم شدن درجه حرارت و جلوگیری از رشد گیاهانی شد که غذای این جانوران بود توضیح ساده تر از همین فرضیه فعالیت آتشفشان است که منجر به غبار در اتمسفر شده است.
در تایید این نظریه چنین بیان می شود که قشر خاک مربوط به آن دوران سرشار از عنصر ایریدیم است که در شهابسنگها فراوان یافت می شد. حامیان این نظریه می گویند بالای این لایه باقیمانده ای از دایناسورها یافت نمی شود در لایه مربوط به دایناسورها بافیمانده های گذازه های آتشفشان نیز یافت می شود.
مشکل پذیرش فرضیه برخورد شهابسنگ در آنجاست که در زمین سوراخ بزرگی که نشانه این تصادم باشد یافت نشده است.
اما آیا اصولا احتیاج به چنین فرضیه های پیچیده هست؟
عده ای دیگر از دانشمندان اعتقاد دارند ککه در حقیقت کاهش تعداد دایناسورها روند کندی داشته که جدود 5 میلیون سال طول کشیده اما زمانی که برخورد فضایی صورت گرفت بیشتر نمونه های دایناسورها از میان رفته بودند حتی زیاد بودن میزان ایریدیم که مهمترین مدعای برخورد کیهانی است خود جای بحث فراوان دارد بعضی از دانشمندان می گویند که گسترش غبار نه در ظرف چند ماه که به صدها هزار سال به طول انجامیده است. علاوه بر آن طبق نظریه پرفسور رابرت جاستور از کالج دارتموت نیویورک نابودی دایناسورها قبل از برخورد شهابسنگ صورت گرفته است شواهد حاکی از آنست که نابودی دایناسورها به علت سر شدن تدریجی آب و هوای کره زمین صورت گرفته است.
نابودی آنها همزمان با پایان دوران گرم کرتاسئوس صورت گفت این پدیده اثری سرد کننده بر اوضاع اب و هوا داشت زمستانهای سرد از راه رسید و دایناسورها ججانورانی خونگرم بودند فقدان پوشش مو و پر که پستانداران و پرندگان را محافظت می کند باعث شد که آنها نتوانند درجه حرارت پایین را تحمل کنند.

اسرار کشتی ماری سلست

کشتی باری دی گراتیا در مسیر خود از نیویورک به جبل اطارق با کشتی دو دکله عجیبی مواجه شد که مسیر آن ثابت نبود مثل آن بود که ناخدایی مست کشتی را هدایت می کرد وقتی باد می وزید کشتی به هر سو منحرف می شد.
ناخدای دی گراتیا هیچکس را بر عرشه آن کشتی ندید چند علامت فرستاد اما پاسخی نشنید.
کشتی نزدیکتر شد. قایقی به آب انداخته شد ناخدا و معاون دوم بطرف کشتی عجیب پارو کشیدند. نزدیکتر شدند. نام کشتی بر بدنه آن خوانده می شد ماری لست ناخدا و همراهان به عرشه ان پا نهادند. ساعت سه بعد از ظهر 5 دسامبر 1872 بود.
آنچه در آنجا یافتند آغاز معماریی شد که اکنون بیش از یک قرن از آغاز آن می گذرد. انها هیچکس را ندیدند کشتی را جستجو کردند اما خالی بود. ماری سلست بر آتلانتیک پهناور به تنهایی شناور بود.
کشتی در وضعیتی مطلوب بود بادبانها و عرشه و بدنه همه سالم بودند. محموله آن بشکه های الکل دست نخورده در سر جای خود قرار دات مقدرای زیادی مواد غذایی و آب در کشتی قرار داشت.
در خوابگاه ملوانان لباسها خشک و منظم بر روی هم چیده شده بود. چند تیغ صورت تراشی زنگ نزده بر میزی قرار داشت و باقیمانده غذایی بر روی آتشی که خاموش شده بود گذاشته بودند. مقداری پوره و یک تخم مرغ عسلی شکسته بر سر میز بود. کنار بشقاب دیگر یک شیشه سر باز شربت سینه بود که چوب پنبه آن را در کنارش گذاشته بودند.
طرف دیگر چرخ خیاطی کوچکی قرار داشت و لباس بچه گانه ای زیر آن بود همان دو و بر قوطی روغن انگشتانه و خرده پارچه ریخته شده بود و در روی دیوار مجموعه ای کتاب در کتابخانه ای بود خلاصه مثل آن بود که تمام سرنشینان کشتی بی مقدمه و ناگهانی تصمیم به ترک کشتی گرفته بودند از زمان واقعه مدت زیادی نمی گذشت زیرا غذا فاسد نشده و اشیا فلزی زنگ نزده بود.
اتاق معاون هم دست نخورده بود بر روی میز کاغذی قرار داشت که بر روی آن محاسباتی نیمه تمام شده بود سکه های طلا جواهرات و پول در گاو صندق کشتی سر جایش بود فقط زمان سنج ناپدید شده بود.
ناخدای دیگراتیا احتمال وقوع شورش را مطرح کرد اما چرا تمام خدمه کشتی فرار کرده بودند وقایق نجات سر جای خود قرار داشت؟
آنها می بایست یا سوار کشتی دیگری شده باشند و یا از عرشه به دریا پریده باشند.
ناخدا و معاون دی گراتیا سر نخی پیدا کردند. در یکی از کابینتها شبیه خودن دیده می شد اگر چه بعدها در اینباره ترید پیدا شد. از اینکه لکه بر عرشه جایی که بنطر می آمد با تبر شکسته شده باشد خیز به چشم می خورد. تکه ای چوب به طول 6 فوت و عرض یک اینچ از عرشه بریده شده بود. معلوم نبود که این کا ر برای چه صورت گرفته.
وقتی دفتر ثبت وقایع بررسی شد معلوم گردید آخرین بار دو روز قبل مطلبی در آن نوشته شده است: حدود 400 مایلی محلی که کشتی پیدا شده بود. اگر کشتی بعد از نوشتن این مطلب بلافاصله گم شده بود می بایست روزها بدون ناخدا و خدمه در دریا سرگردان مانده باشد. اما بنظر نمی رسید که چنین باشد. بادبانها ماری سلست بر افراشته شده بود. کشتی درست در مسیر وزش باد پیش می رفت دی گراتیا هم و همان مسیر در پشت آن در حرکت بود.اما دی گراتیا در طول این مسیر 400 مایلی توسط ناخدایی هدایت شده بود.
بنظر ناممکن می آمد ماری سلست خودبخود این مسیر را پیموده باشد. کسی کشتی را هدایت کرده بود اما چه کسی؟
تحقیقات اداره دریاداری جبل الطارق چیزی را معلوم نکرد. معلوم شد ماری سلست از نیویورک با 206 تن الکل حرکت کرده بود. هم چنین به غیر از زمان سنج زاویه یاب و اسناد مربوط به کالای موجود در کشتی نیز ناپدید شده بود.
اثری از ناخدا و همسر و دو دختر کوچکش و دو نفر خدمه کشتی نیز هیچگاه پیدا نشد.
توضیحی که بعدها مقامات انگلیسی و آمریکایی ارائه دادند چنین بود: ملوانان خود را با الکل مست کرده اند بعد ناخدا و خانواده اش را به قتل رسانده و فرار کرده اند. اگر چه توضیح قانع کننده نبود زیرا هیچ اثری از کشمکش دیده نمی شد و می یابد لاقل یکی از ملوانان بعدها پیدا شود که نشد.
دهها نظریه مطرح شد: کشتی توسط یک هشت پا یا هیولایی مورد حمله قرار گرفته بود و تمام سرنشینان آن را ربوده بدون آنکه بخود کشتی صدمه بزند یا آنکه کشتی در کنار حزیره ای اسرار آمیز پهلو گرفته خدمه بر روی جزیره رفته اند و در آنجا نابود شده و یا گردبادهای دریای تمام سرنشینان کشتی را بدریا ریخته.
فرضیه ای دیگر چهل سال بعد در مجله استراند مطرح شد. نویسنده مقاله هواردلین فولد مدعی شد که یکی از همکارانش به نام ابل فوسدایک که شخص تحصیلکرده و دنیا دیده ای بود برای او مطالبی در اینباره نوشته. نامه این شخص حاوی مطالبی بود که نه تنها سرنوشت ملوانان بلکه شکستگی روی عرشه کشتی را نیز مشخص می کرد.
فوسدایک مدعی شده بود که او مسافر کشتی و تنها بازمانده واقعه غم انگیزی است که بر روی آن به وقوع پیوسته او دوست نزدیک ناخدا بود و به دلایلی می بایست با شتاب از امریکا بگریزد.
ناخدا او را در کشتی خود بدون گذرنامه جا می دهد. در طول سفر ناخدا از نجار کشتی می خواهد که برای دختر او سکویی کوچک بر روی دماغه کشتی بسازد پایه های این سکو در همان محلی که بریدگیها دیده شده بود نصب شد. یک روز بین ناخدا و معونش گفتگویی در می گیرد که با لباس می شود به خوبی شنا کرد یا نه؟
برای اثبات این نظریه ناخدا به آب می پرد و شروع به شنا در اطراف کشتی می کند دو نفر دیگر هم به او ملحق می شوند بقیه بر روی سکوی کوچک جمع می شوند سکو زیر فشار وزن آنها می شکند و همه آنها بدریا میریزند در آنحال کوسه ها به آنها حمله ور می شوند تنها فوسدایک زنده می ماند و در حالیکه کشتی از او دور می شده به تخته پاروها می چسبد. روزهای مدید او در دریا سرگردان می ماند تا سر انجام نیمه جان به ساحل شمال شرقی افریقا می رسد. یادداشتهای فوسد یک قصه ظریفی را بیان می کرد اما روشن نمی ساخت چگونه کشتی 400 مایل بدون آنکه کسی آن را هدایت کند پیش رفته. علاوه بر آن این داستان در بعضی نقاط نقایصی دارد که از مردی تحصیلکرده چون فوسدایک ارتکاب آنها بعید بوده. او می گوید کشتی 600 تن وزن- وزن کشتی در اصل 3/1 این مقدار بوده داشته است.
همچنین او گفته که ملاحان کشتی انگلیسی بودند در حالیکه بیشتر آنها هلندی بودند و علاوه بر آن شنا به دور کشتی که چند گره دریای سرعت داشته ناممکن بوده است. بعد از صد سال هنوز پاسخ روشنی برای معمای کشتی متروکی که در دریاه ها سرگردان بوده پیدا نشده است.

معمای عجیب جک چشم سرخ

از ژرفای شبی سیاه موجودی محیر العقول پرنده و ترسناک بیرون پرید که بیش از شش سال باعث وحشت مردم شد.
در ابتدا وجود او را هیچکس باور نمی کرد هیچ کس وقتی به گفته های اهالی جنوب غربی لندن که مدعی بودند موجودی را دیده اند که پرواز می کرد وقعی نمی گذاشت اما گزارشات ادامه یافت و در 1838 نقل تمام محفل بود.
جین آلزوپ دختری جوان و زیبا بود که با دو خواهر و پدرش در خانه کوچکی در کوچه بیرهیند زندگی می کرد او شنیده بود که مردم درباره جک چشم سرخ چیزهایی می گویند اما اعتنایی به این افسانه نداشت
یک شب ضربه هایی پیاپی به در خانه آنها خورد جین نزدیک در رفت و شنید که من افسر پلیس هستم برایم چراغی بیاورید جک چشم سرخ را دسگیر کردیم.
جین با خود اندیشید و لابد راست می گوید. به سرعت دوید و شمعی آورد و از خانه بیرون دوید اما به محض اینکه شمع را به مرد داد او گردنش را گرفت و بازویش را بدور گردن او حلقه کرد و به تن و بدن او چنگ کشید.
دختر جیغ کشید و خود را رها کرد مرد او را تعقیب کرد و موهایش را گرفت و به صورت و گردنش چنگ زد. خواهر دختر با صدای جیغ او به خیابان دوید و فریاد زد تا مردم به کمک آیند اما پیش از آنکه کسی بتواند راه مرد را ببندد او در تاریکی ناپدید شد.
جین بعدا چنین شرح داد: کلاهی عجیب بر سر داشت و لباس چسبان سفیدی مثل مشمع بر تن صورتش مخفی بود اما چشمانش مثل دو تکه آتش می درخشید ناخنهایش چنگالهای بلندی داشت و از دهان او دود سفید و ابی بیرون می زد. این شرح و توصیف بعدها بارها و بارها شنیده شد همیشه همان چشمهای دوزخی چنگالها و لباس چسبان سفید.
لوس اسکیل 18 ساله هنگام غروب از منزل برادرش خارج شد خواهرش همراه او بود در کوچه حرکت می کردند که شبح بلند سیاهی از تاریکی بیرون پرید شعله سرخی از دهانش خارج می شد به چشمان لوسی آسیب رساند.
در طی سالها 1850 و 1860 جک چشم سرخ در همه انگلستان دیده شد بخصوص در مرکز کشور. در 1870 بعضی از مقامات پلیس و ارتش که برای دتگیری او در کمین بودند گزارش کردن که به شدت توسط شبحی که از تاریکی بیرون جهیده آنها را مضروب کرده سپس به سقف پاسگاه آنها پریده صدمه خورده اند. مردم خشمگین در محله لینکلن در شب سال نو 1877 به سوی جک شلیک کردند اما او قهقهه ای زد و ناپدید شد.
تا به امروز کسی نفهمیده جک که یا چه بوده مدتی سوظن متوجه شخصی به نام مارکیز واترفورد شده بود اما گرچه او یکی از دیوانه ترین دیوانگان دوران ویکتوریا بود اما آدم شروری نبود.
چشمان دوزخی جک آخرین بار در 1904 در لیورپول دیده شد و 67 سال بعد از اولین باری که او را دیده بودند از زمین به سقف خانه ای پرید و ناپدید شد.
آیا او برای همیشه ناپدید شده است؟

معمای عجیب چاه پول

نزدیک به 200 سال نسلهای متوالی از مردان در گروههای چند نفری یا به تنهایی در جزیره متروک و کوچک نوا اسکونیا به کندن چاه و حفر تونل برای پیدا کردن گنجی کلان مشغول شده بودند.نزدیک به 1/5 میلیون پوند برای یافتن این گنج خرج شد دریا یابندگان گنج در جزیره (( اوک ایلند )) را به سختی و مکرر مجازات می کرد. چاه از میله عمیقی همراه با یکردیف تونلهای جانبی تشکیل شده بود که گاه و بیگاه از آب دریا پر می شد دسته دسته مردان امیدوار در این راه خسته شده و از کار افتادند غرق شدند یا دست از کار شیدند.تا به امروز آنچه از درون چاه پیدا شده عبارتند از سه رشته زنجیر از جنس طلا و ( بعضی می گویند از جنس مس روایات دوگانه است) تکه پوستی که بر روی آن حروف I و V نوشته شده و سنگی با حروف رمزی حک شده که در ارتفاع 27 متری چاه یافت شده است بعضی از مردم خوشباور آن را چنین ترجمه کرده اند سه متر پایینتر 2 میلیون پول پنهان شده است.جستجو برای گنج در 1795 وقتی که پسر جوانی به نام دانیل مک گینس از شهر کوچک چستر بر قایق همراه دو دوستش برای بازی به این جزیره متروک بقاییای دگل کشتی را دیدند که بر ساحل به درختی نکیه داشت.با یادآوری قصه های محلی درباره گنج و غنائم دزدان دریایی او و دو پسر دیگر شروع به حفاری کردند آنها تیر چوبی را در میان گل چسبناک پیدا کردند و در زیر آن سکوهای ضخیمی از جنس چوب بلوط در ژرفای سه متر و شش متر و نه متر یافتند اما کار سختتر شد و بعدها به دلایل زیاد از جمله عدم موفقیت در کسب کمک از اهالی خرافاتی جزیره مجبور به تعطیل آن در سال 1704 شدند.در آن سال یکی از اهالی ثروتمند جزیره به نام سیمون لیند نخستین شرکت گنج یابی را تاسیس کرد حفاری اغاز شد اما بزرگترین و اولین مانع در راه حفاری ظاهر شد: آب
حفارها از هشت سکوی چوبی رد شده بودند که سه تا از آنها با بانه های مخصوص کشتی و الیاف نارگیل عایقبندی شده بود سنگی که حروف رمزی بر آن نوشته شده بود در ارتفاع 27 متری پیدا شد و یک متر پایین تر آنها به جسم سختی برخورد کردند .لیند یقین داشت که به صندوق گنج رسیده اند اما روز بعد وفتی فهمید که چاه بناگاه تا ارتفاع 17 متری پر از آب شده از ناراحتی رو به مرگ رفت. تخلیه آب هفته ها از طریق سطل و پمپ ادامه پیدا کرد آما اب پایین نمی رفت.در 1805 لیند و گروهش چاه دیگری به موازات چاه اول حفر کردند و در 33 متری آن را بطرف چاه اول منحرف کردند اما نزدیک بود جان خود را از دست بدهند زیرا بناگاه آب بدرون چاه انها سرازیر شد و آن را تا ارتفاع چاه اول پر کرد. سیمون لیند ثروتمند اکنون ورشکست شده بود بناچار دست از کار کشید.در 1849 از آن سر پسر بچه ای که نخستین بار حفاری را اغاز کرده بودند یکنفرشان مرده بود اما دو نفر دیگر که اکنون جدود هفتادسال سن داشتند با همکاری گروهی دیگر حفاری را آغاز کردند. برای آن مسجل شده بود که احتمالا با دو یا سه صندوق گنج مواجه خواهند شد.اما حفاریهای آنها بدنه چاه را سست کرده بود و باعث شد که ته چاه فرو بریزد و به همراه آن صندوقها نیز فرو رفته و محتویات - احتمالی – آنها نیز پراکنده شد.اما اینبار اعضای گروه فهمیدند که چرا چاه از آب دریا پر می شود.تونلی دست ساز در عمق 33 متری پیدا شد که دریا را به چاه اصلی متصل می کرد این تونل با دینامیت خراب شد اما چاه همچنان از آب دریا پر می شد بعدها در سال 1942 تونل دیگری در عمق 50 متری کشف شد. ممکن است هنوز تونلهای فرعی دیگری نیز وجود داشته باشد بعد از 200 سال حفاری و مته کاری و تخلیه آب محل چاه اصلی تقریبا گم شده است اما سوال اصلی هنوز بر جاست:چه کسی چه چیزی را در آنجا پنهان کرده است و برای چه؟


تصویری از جزیره گنج اسرار امیز

افسانه های که درباره حفر چاه و پنهان کردن گنج توسط کاپیتان کید بر سر زبانهاست باید نادیده گرفته شود کید دریانوردی ماهر بود اما قادر نبود بر چنین عملیاتی نظارت کند این چاه و تونلها توسط گروهی معدنچی زبده حفر شده بود.
ربرت فورنو نویسنده کتاب اسرار چاه گنج جالبترین نظریه ها را ارائه داده است. با در نظر گرفتن محل چاه و طنابهایی که در 1795 کشف شد می توان نتیجه گرفت که چاه در 1780 در بحبوحه جنگهای استقلال امریکا حفر شده است. در 1758 پادگان انگلیس در نیویورک توسط قوای جرج واشنگتن در محاصره بود. فرماندار منطقه تمام پرداختهای نظامی انگلیس در امریکا را بر عهده داشت و البته نگران حفاظت از آنها هم بود او دستور داد تا پولها در محل امنی پنهان شود. گروهانی که مامور انجام این کار شداز رسته مهندسی هالیفاکس در نوا اسکوتیا بود. فورنو استدلال می کند که تنها گنجی با حجم بسیار بزرگ به حفر چاهی به آن بزرگی احتیاج داشت.
مشکل در اینجاست که هیچ سابقه ای وجود ندارد تا نشان دهد که ارتش انگلستان چنین مبلغ عظیم پول را از دست داده باشد چنین قضیه ای باعث افتضاح بزرگی می شد و عاملین آن را به دادگاه می کشاندند از آنجا که چنین افتضاحی در هیچ جا ثبت نشده پس قضیه بدینصورت است:
چاه خالی است. یعنی زمانی که خطر رفع شد پولها را از چاه بیرون اورده اند.

محاکمه ریچارد سوم

وقتی استخوانهای دو پسر خردسال در زیر راه پله ای در برج لندن اواخر قرن هفدهم کشف شد بنظر می رسید که ان افسانه قدیمی که ریچارد سوم بیرحم گوژپشت بیرحمترین عموی تاریخ بوده و برادر زاده های خود را به قتل رسانده زنده شد. خیلیها احتیاج به متقاعد شدن نداشتند و تصویری که شکسپیر از ریچارد سوم خلق کرد اقلیمی گورزاده و ناقص العقل بود که در سلسله مراتب جنایتکاران مقامی شایسته داشت.
اما بعضی از موخین اعتقاد دارند اگر ریچارد امروز به دادگاه احضار می شد در واقع دلایل موجود منجر به کشف ماجرایی دیگر می شد. وقتی ادوارد جهارم در 1483 مرد برادر او ریچارد به منطقه استونی استراتفورد تاخت و پادشاه خردسال را به لندن برد.
برادر کوچکتر توسط مادرش در کلیسای وست مینستر نگاهداری می شد اما او هم بعد به برج برده شد.
آن دو کودک یکی دوبار در حیاط برج لندن دیده شدند که مشغول باری بودند بعد از آن برای همیشه ناپدیدی شدند سرتوماس مور در شرح احوال شاه ادوارد سوم نوشت که بچه ها بدست او و با بالش خفه شدند اما مور این حکایت را سی سال بعد از مرگ آنها بر اساس آنچه شنیده بود نوشت. دلیل محکمی بر قتل دو شاهزاده خردسال توسط ریچارد در دست نیست دو ماه بعد از مرگ پدر آنها رابرت استیلتون فرماندار سنت مارتین مدعی شد که آن دو پسرنامشروعند.
هنگامی که ادوارد 4 با مادر اندو پسر الیزابت وویل در 1464 ازدواج کرد قبلا با دختر ارل شروربری نامزد شده بود در آن زمان نامزدی به اندازه ازدواج رسمیت داشت بنابراین ازدواج دوم غیرقانونی بود و ریچارد وارث قانونی تاج و تخت محسوب می شد. اما اگر ریچارد مبادرت به آن جنایت نکرد, پس چه کسی آندو طفل را به قتل رساند؟

معمای جنایتکار یا قدیس

برای مردم بریتانی آن روز روز ماه سپتامبر سال 1440 میلادی چن پایان جهان بود بارون گیل دوری مردی قدرتمند و نیرومند به اتهام قتل کودکان خردسال دستگیر و محاکمه شد.
حتی در دربار فرانسه قرن 15 بعضی از کارها فقط می توانست کار هولناک این بارون وارث بزرگترین بارون نشین فرا تحت الشعاع قرار دهد.
او به همراه ژاندارک بر علیه انگلستان جنگیده بود و 24 سال پهسالار قوای فرانسه بود او انقدر ثروتمند بود که بعد از شاه فرانسه بزرگترین کاخها و قلهها را صاحب بود اما اقبال او اورویگردان شد, متهم شد با جادوگر ایتالیایی فرانچسکو پرلاتی ارتباط دارد. با کمک او تعداد زیادی کودک را ربوده و به قتل رسانده است او متهم شد با خون آن اطفال معجون غریبی می ساخته و می نوشیده تا قدرتمند شود.
در 21 اکتبر آن سال او به تمام جنایات خود اعتراف کرد و توضیح داد که انگیره او به سادگی فقط ارضا تمایل ادمکشی بوده : (( به شما می گویم که انگیزه دیگری نداشتم و من ده هزار تن را به هلاکت رساندم.))
گیل و همکارانش در نانت به دار آویخته شدند. کسی در گناهکار بودن او تردید نداشت اما آیا امکان داشت که انسانی ولوگیل بدون کمک شیطانی بتواند چنین جماعت عظیمی را هلاک کند؟
از آنجا که دادگاه در پشت درهای بسته برگزار شد شایعات فراوانی برخاست همکاران گیل به یقین شکنجه شدند و شاید خود بارون نیز شکنجه شده باشد اما آیا او قربانی توطئه ای نشد؟ اگر چنین باشد سوظن متوجه جان دوک بریتانی است که تلاش می کرد تا زمینهای او را تصاحب کند. گیل هدف ساده ای برای وارد آوردن اتهامات جادوگری بود زیرا به اخلاق عمومی بی اعتنا بود و به کیمیاگری علاقه فراوان داشت عیاشیها و خوشگذرانیها و اعمال قبیح او زبانزد بود مدرک قاطعی در دست نیست که او قاتل این کودکان باشد.
اما اگر او جنایتکار نبود چرا به چنان صدمات هولناکی اعتراف کرد؟ شاید زیر شکنجه وادار به اعتراف شد اما دلایل دیگری نیز در دست است گیل می دانست که مخالفان او قدرت فراوانی دارند و عاقبت او را محکوم به مرگ می کنند. او نگران امنیت و ثروت خانواده خود بود.
اگر اتهامات را رد می کرد و باز هم محکوم می شد زمینهای و ثروتش کلا مصادره می شد اما اگر اعتراف می کرد قانون بخشی از املاکش را به فرزندانش واگذار می کرد و چنین هم شد قلعه های او توسط دوک بریتانی مصادره شد اما بیشتر ثروت او به خانواده اش انتقال یافت بعضی از فرزندان او بعدها به مقامات بزرگ درباری رسیدند اما هیچکدام به قدرت و جلال خطرناک او دست پیدا نکردند.

انواع قهوه اسپرسو

● کافه لاته
به نوعی از قهوهٔ اسپرسو گفته می‌شود که برای تهیهٔ آن قهوه به نسبت یک به سه شیر جوشیده اضافه می‌شود. این نوع قهوه بدون کف است. یادتان باشد در رستوران‌های ایتالیائی سفارش لاته ندهید وگرنه یک لیوان شیر خواهید نوشید، حتماً کافه لاته سفارش بدهید.
● کافه ارلژه
نیز مانند کافه لاته است، فقط به‌جای قهوهٔ اسپرسو با قهوهٔ دم کرده آماده می‌شود. نسبت آن با شیر یک‌به‌یک است و شکر نیز می‌توان به آن اضافه کرد.

ادامه مطلب ...