از هر شخصی که از یک منطقه بکر و زیبا سوال کردیم همگی انگشت خود را به سوی منطقهای به نام «جواهرده» نشانه رفتند. ابتدا تصورمان این بود که شاید دلیل نامیدن این منطقه به جواهرده، زیبایی بیمثل و مانندش باشد. هر چند این تصور ما چندان با واقعیت فاصله نداشت، اما گویا دلیل نامیدن جواهرده داستانها و ماجراهای دیگری هم دارد. یکی از آن همه روایت این که انگار نخستین حاکم این منطقه بانویی بوده به نام «جواهر»، همین نام بعدها نیز بر این خطه به یادگار مانده است.
راهمان را در مسیر جنوب غربی شهر رامسر ادامه دادیم. هر چه از شهر فاصله گرفتیم جاده شیب ملایمی پیدا میکرد و این شیب به مرور و با پیشروی، تندتر میشد. بیآن که کوچکترین احساسی از این شیب داشته باشیم با یک موسیقی ملایم، اوج گرفتیم! جاده بسیار زیبا بود، به اندازهای زیبا که هر توصیفی برای آن کم است، درست مانند تابلوی بسیار بزرگ و بینظیر با رنگهای تند و ملایم طبیعت. به درستی می توان ادعا کرد که در اینجا هدف تنها رسیدن به مقصد نبود، بلکه خود جاده یک جاذبه و یک غایت بیبدیل بود. البته گردشگران بسیاری با شنیدن نام این مکان، راهی شده بودند، بنابراین جایی چندان ناشناخته نیست. تعداد زیاد خودروهای مسافران گویای این مساله بود، افرادی که برای مدتی کوتاه خود را میان طبیعت رها ساخته بودند.
همچنان که در جاده، شیبها و پیچها را یکی پس از دیگری میپیمودیم، دما بیشتر افت میکرد، البته زمانی شگفتی این جنگلها بیشتر میشود که متوجه خواهید شد روزگاری سردار آزادگی و یکی از بزرگترین مردان ایرانزمین در میان انبوه این درختان به نبرد مشغول بوده است. کسی که ما به نام سردار جنگل او را میشناسیم و ناخودآگاه زبان به تمجیدش میگشاییم بر جای جای این خاک پاک گام نهاده است.
همچنان به راه خود از میان انبوه درختان و هم مسیر با رودخانهای زیبا که «صفا رود» نام دارد، ادامه میدهیم. هر چه بیشتر ارتفاع میگیریم از انبوه و تراکم درختان کاسته میشود، نمیدانیم این به دلیل قطع بیرویه درختان بوده است یا دلایل دیگری دارد. در کنار جاده دکههای کوچک و سنتی زیادی برپا شدهاند و کنار هر کدام از این دکهها چندین خودرو توقف کرده است. بیشتر این دکهها، شکلی سنتی و ابتدایی دارند که البته از نوع مدرن آن برای مسافران بیشتر جذاب است. انسان تصور می کند که در همین دکههای کوچک میتوان جنسهای سنتی و طبیعی را بیابد؛ البته همین گونه نیز هست. چیزهایی مانند دوغ محلی، کلوچه، نان و خشکبار را میتوان تهیه کرد و از آن لذت برد.
با پیشروی، کمکم آبادی بینظیری نمایان میشود. اینجا همان روستای زیبای «جواهرده» است. جایی که تابستانی مطبوع دارد و زمستانش پربرف است. برفی که کمکم از حافظه و یاد شهرها فراموش شده است. براساس گفته و شواهد؛ این مکان یک منطقه باستانی است که آثار و اشیای تاریخی زیادی در آن کشف شده است که متاسفانه برخی از آنها توسط سودجویان به چپاول رفته است. بگذریم این حکایت سر درازی دارد...
به خانهها یا بهتر است گفته شود به کلبههای زیبا و سنتی روستا که سقفهای شیروانی دارند، میرسیم. چشمان اهل آبادی پر از دوستی و محبت است. بیش از آن که سلام کنیم، سلام میشنویم.
این روستا از آن نظر هم بسیار جالب است که گرچه با دریا فاصله چندانی ندارد، اما از دریا ارتفاع زیادی دارد. جالبتر از آن هم، اسامی کوههای اینجاست. کوه «وژک»، «کوه سرخ تلهکش»، «سه برارک رجه» و... راستی در دامنه همین کوه وژک یک گورستان وجود دارد که به پیش از دوران اسلام باز میگردد.
این روستا به دلیل موقعیت کوهستانی آن دارای بافت مسکونی متمرکزی است. تمام کوچههای پیچ در پیچ آن، برایمان شگفتی بود. دوست داشتیم به همه آنها سرک بکشیم، اما زمان فرصت چنین کاری را نمیداد، شاید در زمانبندی خود دچار اشتباه شده بودیم چون برای دیدن این همه زیبایی نیاز به زمان بیشتری است. هر کدام از این کوچهها به نام یکی از خانوادههای مشهور روستا نامگذاری شده بود. در اطراف روستا چشمههای زیاد و دیدنی وجود دارد؛ «شیخ خان»، «آب علی» و «آب بن» تنها چند نمونه از آنها هستند. اگر مایل بودید میتوانید از آثار قلعه به نام «وانمذی»، که تنها 4 الی 5 کیلومتر از روستا فاصله دارد دیدن کنید. متاسفانه نه کتیبهای درباره آن مشاهده میشود و نه راهنمایی برای گرفتن اطلاعات از این بنای تاریخی وجود دارد. اهالی روستا نشانی یک مجسمه «شیرسنگی» را در همین حوالی میدهند، اگر دوست داشتید میتوانید به آنجا هم بروید. همه چیز در نهایت زیبایی قرار دارد، عبور کردن از میان مه، نظاره کردن یک کلبه کوچک چوبی بر فراز یک کوه و مناظر شگفت دیگر. نمیتوان و نمیشود این شاهکارها را در واژگان محصور کرد، باید دل سپرد و راهی شد. نگران نباشید اینجا یک جاده آسفالته مناسب دارد.
سامان عابری