دیروز و امروز در بازار تهران

ایستگاه 15 خرداد از مترو پیاده می‌شوی، فضا متفاوت می‌شود. آدم‌ها یا خیلی خسته‌اند‌ یا این که کلی بار و کیسه دستشان است. شما هم می‌توانید مثل من یک بار بدون قصد خرید، بدون هزینه کردن زیاد، متفاوت از همیشه به دیدن بازار بزرگ تهران بروید. حتما کلی از اسم‌هایی را که تا امروز از افراد قدیمی‌تر شنیده‌اید، به راحتی اینجا پیدا می‌کنید. اگر هم خودتان به قول معروف بچه کف بازار هستید، یا خاطره‌ها برایتان زنده می‌شود یا از این همه تفاوت بازار قدیم و جدید حیرت‌زده می‌شوید. بازار بزرگ تهران یک جوری است که اگر فقط چند سال به آن سر نزده باشی، برایت متفاوت است، از این همه ساخت‌وساز و تغییرهای زیاد.

وقتی به قصد دیدن به سراغ بازار بزرگ تهران می‌روید، انتظار نداشته باشید که بناها و محل کاملا سنتی باشد. ساخت و سازها بسیار زیاد است. اگرچه بعضی از آنها به شیوه معماری سنتی است ولی کاملا مشخص است که تازه بازسازی شده‌اند. شاید گاهی اوقات مجبور باشید چند دقیقه‌ای در جایی که هستید بایستید و چشم بیندازید به حجره‌ها، به طاق‌ها و دیوارها تا نوشته‌ای یا رنگ و نقشی یا هر چیز دیگر قدیمی را ببینید.

از ایستگاه 15 خرداد که بالا می‌آیی، اولین جایی که می‌بینی چهارراه گلوبندک است. اگر به سمت بازار بیایی، پاساژ رضا دست راستتان است؛ پاساژ جدید چندطبقه‌ای که برای خرید انواع لباس و مانتو و روسری و... شهرت زیادی دارد. جلوتر به کوچه منوچهرخانی می‌رسی و بعد هم بازار توتون‌فروش‌ها که در اینجا هم بیشتر پارچه مبل و انواع چرم و... را می‌توانی پیدا کنی. از بازار توتون‌فروش‌ها به دالان و بعد سرای حاج رحیم‌خان می‌رسی که البته جایی برای خریدهای معمولی و روزمره مشتریان بازار نیست. ولی دیدنش هم خالی از لطف نیست. اگر وقت ظهر دیدید که سر این دالان خیلی شلوغ است، تعجب نکنید. چون سر دالان حاج رحیم‌خان، رستوران مسلم قرار دارد که خودش ادعا می‌کند با وجود این همه مشتری در کمتر از 10 دقیقه غذا را تحویل می‌دهد. من هم امتحان کردم و دیدم ادعایش درست است و ‌ و بعد از دالان حاج رحیم خان، ‌سبزه میدان. که قبلا به آن سبزی میدان می‌گفتند.

ما که تا بازار آمدیم، خوب است کتاب هم بخوانیم تا اطلاعاتمان را مستند کنیم. در کتاب طهران قدیم نوشته که سبزه‌میدان، میدان سبزی بود که به خاطر بازارکشی‌های 3 طرف و ساختمان‌های اطرافش به شکل میدان درآمده است. بنای کلی سبزه‌میدان شبیه مدرسه طلاب بوده با طاق‌های قوس‌دار ضربی آجری و پایه‌های بندکشی شده که در آنها و مثلث‌های 2 طرف دهانه‌هایشان کاشیکاری شده بود. از اینها که بگذریم جالب این است که زمانی این میدان کهن‌ترین چنارها را داشته. چنارهایی که وجودشان هم به نفع دکان‌دارها بوده و هم مشتریان. از زمان تاسیس بلدیه هر رئیسی چند اصله از این درخت‌های چنار را می‌بریده و برای سوخت و سوز زمستان و هیزم آشپزخانه به منزل فرستاده یا به پول تبدیلش می‌کرد.

جعفر شهری یک ماجرای جالب برای آخرین درخت چنار هم نوشته که کریم آقا بوذرجمهری (رئیس بلدیه) ابتدا نصف آخرین درخت چنار را قطع می‌کند. مردم هم برای تلف‌نشدن درخت به او می‌گویند که 3 نفر خواب‌نما شده‌اند‌ که اگر نصف دیگر را ببری، یک بلایی سرت درمی‌آید. کریم آقا هم از ترس جانش و اعتماد به «نهال‌افکن بود کم‌زندگانی» از قطع نصف دیگر درخت صرف نظر می‌کند. ولی مدتی می‌گذرد و می‌بیند که هیچ اتفاقی نیفتاد. بعد دستور می‌دهد که نصف دیگر درخت را هم ببرند!

نتیجه چیزی است که امروز شاهدیم. یک فضای بزرگ. بدون هیچ درخت چناری. مملو از جمعیتی که دارند سکه و ارز معامله می‌کنند. آنقدر جمعیت و سر و صدا در این سبزه‌میدان زیاد است که حتی ورودی‌های بازار زرگرها گم می‌شود.

یکی از ورودی‌های بازار در سبزه‌میدان، بازار کفاش‌ها یا همان ارسی‌دوزی‌های سابق است. اگر شما هم مثل من تصور می‌کنید که اسم بازارها و دالان‌ها دقیقا بیانگر محصولاتشان است، سخت در اشتباهید. زیرا امروز در همین بازار کفاش‌ها هیچ خبری از کفش نیست. وقتی وارد بازار می‌شوی و چند لوازم خانگی فروش می‌بینی و ناگهان چشمت به یک دمپایی‌فروشی می‌افتد، با خودت می‌گویی لابد دیگر کفش‌فروشی‌ها از همین‌جا شروع می‌شود. ولی زهی خیال باطل! تا اواسط بازار کفاش‌ها در حجره‌ها یا دارند قابلمه می‌فروشند یا وسایل تزئینی یا ظرف و ظروف و دستمال و رومیزی و... آخرای بازار چند فرش‌فروشی و بعد هم مغازه‌های فروش شلوار لی! پاساژ مریم هم در این بازار کلا فضای سنتی بازار را متفاوت کرده است. می‌گویند حتی برای ساخت این پاساژ چندطبقه کاملا امروزی، 2 حجره که سابقه تاریخی‌شان به زمان قاجار می‌رسیده، در زمین پشتی پاساژ تخریب شده‌اند.

البته در گذشته‌ها، در بازار ارسی‌دوزها واقعا انواع کفش‌های زنانه و مردانه و بچگانه با قیمت‌های مختلف به فروش می‌رفته. اینجا از آن دسته بازارهای مرتبی بوده که حجره‌هایش هم‌قواره و همشکل بوده، با درهای تخته‌ای و میخ‌هایی که به دیوار زده بودند تا کفش‌ها را برای نشان‌دادن به مشتری به آن وصل کنند.

روشنایی این بازار هم از سوراخ‌های کوچک طاق‌هایش تامین می‌شده که البته از زمان رضاشاه در اندازه این نورگیرها و پهنای بازار، تغییراتی ایجاد شد. تغییراتی که کهنه‌کارهای آن زمان می‌گفتند، همه برای برانداختن بازار است. یک نکته جالب دیگر هم در کتاب طهران قدیم آمده؛ ظاهرا کارگران جماعت کفاش از تیره‌روزترین کارگران به حساب می‌آمدند و خود کفاش‌ها از بدحساب‌ترین‌ها و متقلب‌ترین‌ها و کلی صفت‌های منفی دیگر.

همین کارهایشان باعث شده بود که شاه‌عباس دستور دهد که مالیات نجارها را ارسی‌دوزها بدهند. زیرا کفاش‌ها که کارها را سرهم‌بندی می‌کردند و نجارهای بنده خدا مجبور بودند خرده‌چوب‌ها و خاک اره‌یشان را دور بریزند و ضرر می‌کردند.

شما بالاخره به کفش‌فروشی‌های امروزی هم می‌رسید. وقتی از بازار کفاش‌ها وارد بازار پاچنار می‌شوی، انواع دکمه‌های لباس‌های جین و لی، نوارهایی که نشان می‌دهند مارک لباس چیست و... می‌بینی و بعد به کوچه سید ولی می‌رسی. اگر به سمت بالا بروی، تازه حجره‌های کفش‌فروشی شروع می‌شود!

همین که تو فکر جابه‌جایی اسم بازار و محصولاتش هستی، به بقعه سیدولی می‌رسی. بقعه‌ای که بین این همه شلوغی و حرف از قیمت و رنگ و نگاه و... کلا حال و هوایت را عوض می‌کند. چه از آسمانی که در حیاطش پیداست و دیگر سرپوشیده نیست و چه از آن همه کاشی‌های آبی‌رنگی که کف بقعه را پوشانده و آن همه آینه‌کاری که دیوارها را متفاوت کرده است. بقعه سیدولی هم ماجرای خودش را دارد که بماند.

این که از میدان سبزه‌میدان یا بازار کفاش‌ها به کدام بازارها می‌توان رفت و چه چیزهایی را می‌توان دید، بماند برای بعدیا بروید و ببینید.

حورا نژادصداقت

منبع:

*‌ اطلاعات بازار قدیم برگرفته از جلد اول و دوم کتاب طهران قدیم نوشته جعفر شهری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد